هیچوقت نفهمیدم چه رازیست بین دلم و دستم
از دستم رفت به هرچه دل بستم
هیچوقت نفهمیدم چه رازیست بین دلم و دستم
از دستم رفت به هرچه دل بستم
دل من غمگین است
غصه ام سنگین است
گرچه با هر نفسم
زندگی شیرین است
میل گل در من نیست
بال من خونین است
اشک غم باید ریخت
رسم دنیا این است
حرف های من بماند برای بعد
دلخوری هایم دلتنگی هایم و تمام اشک هایم
تو از خودت بگو
با او چگونه می گذرد که با من نمی گذشت
برف آمد و پاییز فراموشت شد
آن گریه ی یک ریز فراموشت شد
انگار نه انگار که با هم بودیم
چه زود همه چیز فراموشت شد !
اون که می گفت جونش به جونت بسته است
حالا داره به گریه هات می خنده
اون که می گفت بدون تو می میره
دروغ می گه دلش جنس کویره
دروغ میگه تو گوش نده به حرفاش
نگو می خوای هنوز بمونی باهاش
خیال نکن بدون اون می میری
بذار بره نباشه جون می گیری
خیلی سخته مثه .... التماس بکنی به عشقت
اما اون مثه یه اشغال بندازت دور...
شب ها پرنده هایش می روند
روزها ستاره هایش
ببین آسمان هم که باشی
باز تنهایی …
گفت : اینقدر سیگار نکش می میری
گفتم : اگه نکشم می میرم
گفت : اگه بکشی با درد می میری
گفتم : اگه نکشم از درد می میرم
گفت : هوای دودی جلوی درد رو نمی گیره
گفتم : هوای صاف جلوی مرگو می گیره؟
نگاهم کرد و گفت : بکش …
آهنگ ها تنهایی را تسکین می دهند
اما تسکین تنهایی تسکین درد نیست
لقمه بزرگتر ازدهانت بودم،
برای همین بودکه مرا خرد میکردی تا اندازه شوم..
تعداد صفحات : 3